او که گمان میکنی میداند ، او هم هیچ نمی داند ...


روزی زن جوانی پیش شیوانا آمد و راهنمایی خواست. 

او گفت درهمسایگی آنها زوجی زندگی میکردند. خانم همسایه همیشه از عشق بی اندازه ی همسرش نسبت به او تعریف میکرده و رمز موفقیتش را در دانستن رازهای جذب شوهرش می دانسته است. 

او هم مشتاق دانستن این رازها شده و از خانم همسایه خواهش میکند تا راهکارهایش را به او هم بگوید.

اما با وجود پیاده کردن آن توصیه ها و روش ها در زندگی مشترکش ،متوجه شده که همسرش نه تنها جذبش نشده ، بلکه هر روز فاصله بیشتری از او می گیرد .

تا این که چند روز قبل در کمال ناباوری متوجه می شود که آن زوج از هم جداشده اند!

شیوانا پاسخ داد : 

تو که نسبت به حالات روحی و اخلاقی همسر خود شناخت درستی نداشتی ، چطور انتظار داشتی خانم همسایه شوهرت را بشناسد و راهکار های مناسب را به تو نشان دهد ؟! 

برو و تمام آموزه های او را از ذهنت پاک کن .چشمت را باز کن و همسرت را بشناس 

مهربان و قدردان زحماتش باش 

و با استفاده از قوه ی خلاقیتت، راه جدیدی برای ورود به قلبش بساز.


دنیا نه دشمن ماست ، نه دوست ما !




زن و شوهری که بعد از چندسال زندگی مشترک هنوز بچه دار نشده بودند، پیش شیوانا رفتند . 

زن گفت : ما زوجی خوشبخت و سلامت هستیم و سعی داریم زندگی خود را با وجود فرزندانمان شیرین تر کنیم . 

ولی کائنات نسبت به دعاهای ما بی توجه است و خواسته ی ما را بعد از این سالها اجابت نکرده است. 

مرد ادامه داد : جناب شیوانا، ما سعی کرده ایم هر کار خیری که از دستمان بر می آید انجام دهیم تا جوابش را از کائنات بگیریم و با وجود بچه هایمان رنگ زندگی ما عوض شود اما چنین نشده است .

چرا همسایه ما ۶ بچه دارد و از داشتن این تعداد فرزند گلایه مند است در حالی که ما در آرزوی یکی از آنها هستیم ؟! 

مگر چه کار نادرستی انجام داده ایم که سزاوار این تنبیه هستیم ؟

شیوانا در جوابشان گفت : 

عزیزانم ، امید داشتن برای ادامه ی زندگی  ضروری است اما اگر آن را وابسته به امر دیگری کنید ، نتیجه نخواهید گرفت .

دنیا و آنچه دروست با ما نه دشمن است و نه دوست . 

کاری را انجام دهید که از ته دل به آن ایمان دارید و با عشق زندگی خود را ادامه دهید . نورامید از گرمای عشق ، به دلتان خواهد تابید .