در مدرسه اعلام شد آخر هفته مسابقه ی ورزشی برگزار می شود و افراد واجد شرایط بر حسب وزن و قد ، انتخاب می شوند.
یکی از شاگردان اشتیاق زیادی برای شرکت داشت اما به دلیل اضافه وزن ، تصمیم گرفت در این فرصت کوتاه از سریع ترین راه ممکن استفاده کند و به محدوده ی وزن اعلام شده ، برسد .
یک شب مانده به مسابقه ، یکی از شاگردان مدرسه سراسیمه به خوابگاه شیوانا رفت و او را بیدار کرد و بعد از عذر خواهی توضیح داد :
یکی از دوستانم در خوابگاه از دل درد به خود می پیچد ولی اجازه نمیدهد برای درمانش کاری کنیم . حتی حاضر نیست بگوید چه خورده که به این حال افتاده است.
شیوانا به همراه او به خوابگاه شاگردان رفت .کنار جوان نشست و پرسید چه شده که درد امانش را برده است.
او در ابتدا از جواب دادن طفره رفت ولی تسلیم شد و قضیه شرکت در مسابقه را تعریف کرد و گفت : پیش یکی از دوستانم رفتم و از او کمک خواستم تا در کوتاه ترین زمان ممکن به کمترین میزان وزن برسم. او هم معجونی به من پیشنهاد داد و گفت با خوردن چند روز از آن ، می توانم وزن کم کنم و شرایط شرکت در مسابقه را پیدا کنم . حالا با خوردن آن معجون به این حال افتاده ام .
شیوانا دستی به شانه ی جوان زد و گفت :
مگر تو چند روزه اضافه وزن پیدا کرده ای و چربی ذخیره کرده ای که چند روزه هم آن را از دست بدهی ؟
اشتیاقت را برای شرکت در مسابقه درک می کنم ولی راهی را که انتخاب کرده ای اشتباه بوده است.
برای ایجاد تغییر و رسیدن به تعادل و توازن در مورد هر مسئله ای ، از وزن ، عادت ها ، آموزش و یادگیری و .... رسیدن به هدف مورد نظر باید زمان لازم را صرف کرد .
هیچ راه سریع و میانبری به نتیجه ی مطلوب ختم نمی شود . هر کسی هم به تو پیشنهاد کوتاه ترین مسیر را بدهد ، بهترین و درست ترین راه نیست .
بعد از یکی از شاگردانش خواهش کرد حکیم دهکده را برای معالجه دوستش به خوابگاه بیاورد .